نیلیا نیلیا ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

نیلیای من

سفر نامه

1391/6/4 14:54
نویسنده : کیمیا
290 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم میخوام سفرنامتو بنویسم اولش که راه افتادیم رفتیم اراک همش خواب بودی که دیگه نزدیثک به یه ساعت بود که میخواستیم برسیم بیدار شدی کلی هم خندیدیو شاد بودی انگار فهمیده بودی داریم میریم  یه جایی فدات شمدیگه لباسای بیرونتو شناختی تا میارم تنت کنم انقدر ذوق می کنی که خدا میدونه ، تو ماشین همش میخواستی فلشو از ضبط ماشین بیاری بیرون Happy Danceدوست داشتی ببینی چیه که بابا هم نمیذاشت و به من می گفت که نگهت دارم چون که حواسشو پرت می کردی که البته اخرشم وقتی بابا حواسش نبود فلشو در اوردی بعدش رفتی سراغ دنده I love you smiley for orkut, myspace, facebook وخلاصه انقدر خودتو خسته کردی که تا برسیم خونه خاله مرضی خوابNightبودی ،روز اول تا بعد از ظهر خونه ی خاله مرضی بودیم بودیم بعدش اومدیم خونه ی عزیز جون  اولش خوشحال بودی و همش بازی می کردی اما شب بخاطر اینکه اونجا یه ذره شلوغ بود  خیلی بد اخلاق شده بودیکلافه چون نمیتونستی درست بخوابی  تا صدا میومد از خواب بیدار می شدی یه بارم که مهدیس جون  بردت خونشون چون ساکت بود خوابیدی ولی اونجا همدوباره صدای تلویزیوناومد و بیدار شدی و دیگه کلی گریه کردی و شبم خیلی دیر خوابیدی

                                روز سوم،قرار شد که با دایی جون اینا بریم همدان اما خیلی دیر راه افتادیم و وقتی اونجا رسیدیم فهمیدیم که بیلیطا برای غار علی  صدر تموم شده و مجبور شدیم که یه ذره اونجا بمونیم و بعد بر گردیم همدان بریم گنج نامه که البته اونجا هم خیلی قشنگچشمکبود چند تا عکس هم گرفتم  که بعضی هاشون تو موبایل باباست وقتی شب از سرکار اومد بقیه رو میذارم بعد برگشتیم اراک خونه ی عزیز جون و فرداشم خونه ی چند تا فامیلامون رفتیم و شب با دایی اینا بر گشتیم خونه الانم دایی و پسر دایی niniweblog.comمهبد جون خونمون هستن به تو خیلی خوش میگذره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیلیای من می باشد