____________________؟
تازگی ها یاد گرفتی علاوه بر اینکه دستتو بکنی تو دهنت با هر تلاش و زحمتی که شده پاهاتو می کنی تو دهنت وخلاصه برا خودت حال می کنی دیگه ...
نویسنده :
کیمیا
14:30
دندونی
دیشب بابایی برات یه دندونی گرفت که برای خاروندن لثه هات انقدر دست هاتو تا مچ تودهنت نکنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
نویسنده :
کیمیا
14:14
تنها شدم !
دوباره تنها شدم اخه خالم و دختر عمه های گلم امروز صبح رفتن اراک،امروز رفتن چون دیروز مامانی مهرسا زنگ زد و گفت که ما نمی تونیم بیایم دنبالشون و اینکه خودشون بیان و اونا هم امروز صبح رفتن و منم بعدش زودی رفتم حموم و وقتی از حموم اومدم بیرون،فهمیدم که مامان غزاله جون زنگ زده و ما رو برای ناهار دعوت کرده ولی من انقدر خسته بودم که وقتی از حموم اومدم بیرون خوابم برد ...
نویسنده :
کیمیا
13:46
راستی یه چیزی!
دیروز با خاله و مامانی و مهرسا جون رفته بودم پارک کلی بازی کردم ،اهان راستی یه چیزی رو یادم رفت بهتون بگم سه شنبه قبل از اینکه خاله اینا بیان رفتم اتلیه و چند تا عکس خیلی خوشگل گرفتم که هنوز به دست مامانی نرسیده وچند وقت دیگه اماده میشه وقتی که اماده شد براتون میذارمشون ...
نویسنده :
کیمیا
0:22
مهمون داریم!
سه شنبه خاله جونم ،با دختر عمه های گلم اومدن اینجا که خیلی دوستشون دارم با مهرسا جون خیلی بازی می کنم خلاصه بهم خیلی خوش میگذره اما چون مامانی مهرسا نیومده یه موقع هایی بهونه میگیره،یه ذره هم ناراحتم چون پنجشنبه مامان و بابا مهرسا میان میخوان برن خونشون و دوباره خیلی از هم دور میشیم اخه خونشون اراکه ،حالا یه چند تا عکس از چند روز پیشم رو براتون میذارام چون مامانیم کار داشت نتونست چند هفته وبلاگم رو اپدیت کنه اما حالا بایه دست پر اومدم اینجا امیدوارم از عکسام خوشتون بیاد ...
نویسنده :
کیمیا
13:10