نیلیای من

وقتی رفته بودیم خونه ی مامان  جون منم از اونجا برات یه خانه سازی خریدم که باهاشون بازی کنی خیلی دوستشون داری و قشنگ باهاشون بازی می کنی فقط یه وقتیا چون جای لثه هات می خاره اجر ها رو میکنی تودهنت به خاطر همینم دیگه زیاد بهت نمیدمشون تا باهاشون بازی کنی ...

جمعه رفته بودیم خونه ی مامان جون که تو هم خیلی با عمه های مهربونت و مامان جون و عمو وحید بازی کردی و خلاصه خیلی خوش گذروندی مامان جون اینا انقدر دوستت دارن که اگه تو رو یه ذره دیر ببریم خونشون تند تند زنگ میزنن ومیگن نیلیا رو بیارین قربونت برم میخواستم زودتر اینارو برات بنویسم ولی اینترنمون جدیدا خراب شده و خیلی اعصابمو خورد کرده میخواستم تو مسابقه شماره ٢وبلاگ کودک من شرکتت بدم  ولی هر کاری کردم نتونستم از خمیازه ت عکس بگیرم فک کنم دیگه مهلتش تموم شده ایشا... مسابقه ی بعدی ...

عزیز دلم تقریبا یه هفته پیش دایی بابا مارو واسه افطار دعوت کرده بودن رفتیم اتفاقا به تو هم خیلی خوش گذشت چند تا هم عکس با قلب ارتین جون گرفتی که خیلی هم خو شگل شدن حالا بریم سراغ عکسا ...

...

ناز گلم تازه اجی حون بهت یاد داده که با بقیه دست بدی و بای بای کنی خیلی قشنگ یاد گرفتی این کارا رو انجام بدی خیلی خوشحالم ...

عزیز دلم تازه یاد گرفتی که چطوری توی روروک حرکت و بازی کنی خلاصه بگم که خیلی دختر شیطونی هستی از همین حالا با رورو ک کل خونه رو زیر و رو میکنی و فقط یکی باید حواسش به تو باشه که خراب کاری نکنی مثلا چند روز پیش داشتم لباسا رو اتو می کردم همش دوس داشتی از توی رورو ک خم شی و به اتو دست بزنی مجبور بودم با یه دست تو رو بگیرم بایه دست دیگه لباسا رو اتو کنم ...

نیلیا جونم عزیز دل مامان چون ما اراک بودیم و وقت واکسنت بود رفتیم در مانگاه نزدیک به خونه ی عزیز جون و واکسن ٦ ماهگیتو اونجا  زدیم خیلی گریه کردی گلم اخه به دوتا پاهات واکسن زدن من تا رفتیم خونه پای چپ تو کمپرس  سرد و فردا کمپرس گرم گذاشتم  اما بازم با این حال جای واکسنت سفت و خیلی اذیتت میکنه اما پای راستت خدا رو شکر اصلا اذیتت نکرد بررسی قد و وزن= قد(٦٨)،وزن=(٧،٥٥٠)،دور سر=(٤٢) البته از ماه پیش وزن اضافه که نکردی هیچ عزیزم ٥٠گرم هم کم کردی که فک کنم به خاطر اینه که میخوای دندون در بیاری ...

خاله جونی ها به من رای میدین اگه میخواین بهم رای بدید به ادرس زیر برین و به شماره ی عکس من رای بدید،www.koodakeman91.niniweblog.com ...

یه خبر خوب دارم،تقریبا یه هفته پیش نیلیا خانوم تونست بدون کمک کسی و به تنهایی بشینه ، ماجرا از اونجایی شروع شد که یه روز که رفته بودیم خونه  ی عمه اکرم جونت همین طور که داشت باهات بازی میکرد و دستش  که به عنوان یه تکیه گاه پشت کمرت گذاشته بود و اروم اروم برداشت و متوجه شد که خودت نشستی اما نمیتونستی درست وحسابی تعادل خودتو حفظ کنی ولی یواش یواش با بیشتر نشستن تونستی به راحتی بشینی خیلی خوشحال شدم و این صحنه یکی از بهترین لحظه های عمرم بود                                 &n...

...